English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5029 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
force one's hand <idiom> U مجبورکردن شخص که قبل از وقت مقررکاری را انجام دهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compel U مجبورکردن
compels U مجبورکردن
forcing U مجبورکردن
compelling U مجبورکردن
compelled U مجبورکردن
forces U مجبورکردن
force U مجبورکردن
bayonets U با سرنیزه مجبورکردن
bayonetting U با سرنیزه مجبورکردن
bayonetted U با سرنیزه مجبورکردن
forces U مجبورکردن بزورگرفتن
bayonet U با سرنیزه مجبورکردن
force U مجبورکردن بزورگرفتن
forcing U مجبورکردن بزورگرفتن
necessitating U واجب کردن مجبورکردن
necessitates U واجب کردن مجبورکردن
enforced U وادار کردن مجبورکردن
necessitate U واجب کردن مجبورکردن
bludgeons U مجبورکردن کتک زدن
enforcing U وادار کردن مجبورکردن
bludgeoning U مجبورکردن کتک زدن
enforces U وادار کردن مجبورکردن
necessitated U واجب کردن مجبورکردن
enforce U وادار کردن مجبورکردن
bludgeon U مجبورکردن کتک زدن
bludgeoned U مجبورکردن کتک زدن
make U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
makes U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
execution U انجام
effectuation U انجام
fulfilment U انجام
achievement U انجام
enforcement U انجام
fulfillment U انجام
achievements U انجام
commissioning U انجام
accomplishment U انجام
at last U سر انجام
end all U انجام
commissions U انجام
compietion U انجام
commission U انجام
performance U انجام
sequels U انجام
implementation U انجام
transaction U انجام
implemented U انجام
implementation U انجام
completion U انجام
implements U انجام
implementing U انجام
performances U انجام
sequel U انجام
consummation U انجام
terminuse ad quem U انجام
implement U انجام
the d. of duty U انجام وفیفه
performable U انجام دادنی
fulfill U انجام دادن
thrust line U خط حمله خط انجام تک
to be fulfilled U انجام گرفتن
honoured U انجام تعهد
parform U انجام دادن
honouring U انجام تعهد
make out <idiom> U انجام دادن
honours U انجام تعهد
fulfit U انجام دادن
stand to U انجام دادن
from first to last U ازاغازتا انجام
perform U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
furnish U انجام دادن
performed U انجام دادن
repeat U باز انجام
repeats U باز انجام
performs U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
conclusion U انجام نتیجه
conclusions U انجام نتیجه
from beginning to end U ازابتداتا انجام
from a to izzard U از اغاز تا انجام
for doing it U برای انجام ان
processing of the order U انجام سفارش
sonsy U نیک انجام
to bring to an issve U انجام دادن
put on U انجام دادن
finalization U انجام رسانی
feasance U انجام کار
non performance U عدم انجام
accomplishes U انجام دادن
pays U انجام دادن
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
unaccomplished U انجام نشده
repetition U باز انجام
repetitions U باز انجام
effectual U انجام شدنی
effect U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
actions U انجام کاری
action U انجام کاری
confrontational U انجام اعتصاب
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
non-starters U کار نا انجام
feasibility U توانایی انجام
do-it-yourself U خود انجام
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
chars U انجام دادن
charring U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
go through U انجام دادن
functor U انجام دهنده
to carry into execution U انجام دادن
honored U انجام تعهد
to bring to effect U انجام دادن
honoring U انجام تعهد
honors U انجام تعهد
honour U انجام تعهد
successful U نیک انجام
to do a thing the right way U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
char U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
out and out U انجام شده
out-and-out U انجام شده
accomplished U انجام شده
to put through U انجام دادن
to make good U انجام دادن
to go through U انجام دادن
godspeed U پایان انجام
manipulation U انجام با مهارت
fulfill [American] U به انجام رساندن
put ineffect U به انجام رساندن
put inpractice U به انجام رساندن
carry into effect U به انجام رساندن
make something happen U به انجام رساندن
achievable <adj.> U انجام شدنی
contrivable <adj.> U انجام شدنی
doable <adj.> U انجام شدنی
feasible <adj.> U انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U انجام شدنی
manageable <adj.> U انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
practicable <adj.> U انجام شدنی
implement U به انجام رساندن
carry ineffect U به انجام رساندن
actualize U به انجام رساندن
make a reality U به انجام رساندن
put into practice U به انجام رساندن
put into effect U به انجام رساندن
bring into being U به انجام رساندن
actualise [British] U انجام دادن
actualize U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
actualise [British] U به انجام رساندن
achievable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام پذیر
makable <adj.> U انجام پذیر
unfeasible <adj.> U انجام نشدنی
inexecutable <adj.> U انجام نشدنی
impracticable <adj.> U انجام نشدنی
unfeasible <adj.> U انجام ناپذیر
inexecutable <adj.> U انجام ناپذیر
impracticable <adj.> U انجام ناپذیر
administer انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com